بچه ها رو هم تلنبار شده بودن...
بعضی سر نداشتن، بعضی ها دست و پا نداشتند، از بعضی ها فقط گوشت و استخوان در لباس غواصی باقی مونده بود...
آروم اونا از سیم خاردارها جدا میکردیم و با طناب بهم گره میزدیم...
بعد تو آب رها شون میکردیم، دو نفر اول طناب رو میگرفتند و دو نفر انتهای طناب....
میگــفت وقتـــی پیکــر یکی از شـهداء رو آوردن.. . دختــرش تابـــوت رو باز کرد
و هــــی دنبال یه چیـــزی میــگشت ...
فرمانده بود اما برای گرفتن غذا مث بقیه رزمنده ها توی صف می ایستاد.
سر صف غذا هم جلویی ها به احترامش کنار می رفتند،می خواستند او زودتر غذاش رو بگیره.او هم عصبانی می شد ول می کرد و می رفت...
تو بیمارستان که بودیم یه جانباز رو آوردن
موجی بود . 20 سال با این درد زندگی کرده بود
بستری که شد همسرش نشست کنارش و شروع کرد به گریه کردن
پرستار پرسید چی شده ؟
در پی بی حرمتی تروریست های سوریه به آرامگاه حجر بن عدی
یکی از صحابه و یاران وفادار پیامبر و حضرت علی(ع)،
ما وبلاگ نویسان ارزشی، با راه اندازی جنبش وبلاگی
"محکومیت نبش قبر صحابی جلیل القدر حجر بن عدی"
این اقدام شنیع را محکوم مینمائیم.
ورود به صفحه اختصاصی جنبش
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
بایداین بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش